FanFiction kpop

FanFiction kpop
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان infinite و آدرس yeayang.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





به نام خدا....
True love

-    .... زمان مرگ لی چه هون....ده و بیست و چهار دقیقه....
-    نه اون نمرده....!!
دکتر هیون بین همه رو کنار زد و سر چه هون رو بالا گرفت و دهنشو باز کرد و یکی از شلنگ های تنفس رو محکم داخل گلوی اون فرو کرد....به خاطر خون و کثیفی هایی که روی صورت اون انجام شده بود همه به گلوی اون رفته و راه نفسشو بسته بود تو اون لحظه دکتر دوباره درخواست شوک کرد....
یه بار.... دوبار.....هیون بین با صدای بلندی گفت:پسر تو 26 تا عمل انجام ندادی که تو آخرین عملت بمیری....بیدار شو لعنتی....
برای بار سوم شوک رو وارد کرد..............
یکی از پرستار ها داد زد:علائم حیات برگشتن دکتر کیم....
هیون بین لبخند زد و از فشار زیادی که اون مدت بهش وارد شده بود بی اختیار روی زمین نشست....
یکی از پرستار ها گفت:دکتر استراحت کنید....
چه هون رو به اتاق خودش منتقل کردن و هیون بین رفت تا دست و صورتشو بشوره....یکی از پرستار ها کنارش رفت و گفت:بهتره برید خونه دکتر این ساعت ها براتون خیلی دیر گذشت....
-    نه این آخرین عمل چه هون بود....بعد از دو سال میخوام تو آخرین عمل وقتی به هوش میاد کنارش باشم....
هیون بین به طرف اتاق چه هون رفت و وارد شد و بالای سرش رفت اون هنوز بی هوش بود....کنار تخت روی مبل نشست و به وسایل های اون نگاه کرد....عکس های سارانگ روی میز بود....2 سال از زمان حادثه ای که صورت چه هون شدیدا سوخته بود میگذشت....
2 سال قبل....(زمان گذشته)
-    لطفا همه سوار شن میخوایم حرکت کنیم
همه به طرف اتوبوس رفتن تا حرکت کنن اتوبوسی که به طرف یکی از روستا های کره ی جنوبی حرکت میکرد....برای مسابقات تکواندو....
....هیون بین دست چه هون رو گرفت و گفت:زود باش برو دیگه لوس نشو....
- هیونگ از دلشوره دارم میمیرم تازه من هنوز سارانگ رو ندیدم بذار برم ببینمش بعد بریم
- نه نمیشه لطفا لجبازی نکن سارانگ الان سر تمرینه تا شب هم نمیاد بیا بریم 2 روز دیگه برمیگردی
- به خدا دارم از دلشوره میمیرم زود برمیگردم....
- چه هون!!
چه هون دوید و از اونجا رفت با سرعت میدوید و باد چشماشو میسوزوند....خیلی زود به محل تمرین سارانگ رسید  سارانگ و دوستاش برای آیدل شدن خیلی تلاش میکردن....
جیون از پنجره نگاهی به پایین انداخت و گفت:سارانگ عشقت اومده برو ببینش
لِیزی پشت پنجره رفت و گفت:ببینمش!!....وای چقدر نازه....
سارانگ خندید و گفت:هی نگاش نکنید....
-    نمیخوریمش که....
سارانگ با خوشحالی دوید و از پله ها پایین رفت و به دم در رسید و درو باز کرد و با لبخند گفت:نرفتی؟؟
چه هون دستای سارانگ رو گرفت و گفت:میترسم....
-    چرا؟؟
-    یه دلشوره ی بد دارم یه نفر بهم میگه اگه برم دیگه نمیبینمت
-    کی میگه خودم میزنمش
-    اذیتم نکن....نرم؟
-    برو....نترس باهات تماس میگیرم....
-    پس مراقب خودت باش باشه؟
-    مراقبم تو هم مراقب خودت باش....
-    آخ سارانگ نمیتونم.....
-    برو لوس نشو دیگه....
سارانگ گردنبندی رو که یه کشیش مسیحی بهش داده بود رو از گردنش در آورد و دور گردن چه هون بست و گفت:حالا برو حتی اگه اتفاق بدی هم بیفته زنده میمونی....این یه موفقیت بزرگه برات زود باش برو
چه هون خندید و گفت:حالا بهتر شد....
بعد سارانگ رو بغل کرد و گفت:من دو روز دیگه برمیگردم....شاید اون جا آنتن نده گوشیم نگران نباش برات ایمیل میفرستم
-    باشه....
-    مراقب خودت باش
-    تو هم همینطور....
چه هون از سارانگ جدا شد و آروم آروم رفت و هی برمیگشت و به اون نگاه میکرد تا این که سر کوچه رسید و براش دست تکون داد و رفت....
سارانگ به کلاس برگشت و جیون گفت:رفت؟
-    اوم....
-    دلتنگش میشی؟؟فقط 2 روزه ها....
-    مثل دو ماه میمونه....
-    اوف....
بچه ها شروع کردن به تمرین و سارانگ توی دلش برای سلامتی چه هون دعا میکرد....
....
چه هون پیش هیون بین برگشت و اون گفت:بالاخره دیدیش؟
-    اوم
-    اتوبوس نیم ساعت تاخیر داره شانس آوردی
-    نمیدونم نمیشه نرم؟
-    چت شده آخه دیونه....این همه تلاش کردی و به مسابقات راه پیدا کردی حالا میخوای بی خیال شی....
-    حالا چرا اونجا؟
-    منم از استادت پرسیدم گفت دستور هیئت تکواندوئه.....ولی خیلی مسخرس
-    آره واقعا مسخرس....
تو همون لحظه سوک جین رسید و در حالی که نفس نفس میزد دستشو روی شونه ی چه هون گذاشت و گفت:حالا دیگه بدون خداحافظی میری دیگه آره؟؟
-    من که خداحافظی کردم
-     به درد خودت میخوره با تلفن خونه خودم خبر دار شدم اومدم....
-    ای بابا میبینی هیونگ همه میگن نرم
-    چی شده؟؟
-     یه حسی میگه نرم....
-    حسه خیلی غلط میکنه....
-    آخه جین....
-    کوفتو جین زود باش برو سوار شو ببینم وقتی هم برگشتی برای من سوغاتی بیار فقط به فکر سارانگ نباش من تنها دوستتم....
-    روستا سوغاتیش کجا بود آخه....
یکم بعد چه هون وسایلشو برداشت و گفت:سوک جین مراقب سارانگ باش باشه؟
-    هستم نگران نباش....
تو اون لحظه مین هیون دوید و به چه هون رسید و گفت:نامرد چرا به من خبر نداده بودی؟
چه هون لبخند زد و گفت:ببخشید....نمیخواستم مزاحمت بشم....
-    مزاحم منم نه تو دیونه....
چه هون مین هیون رو بغل کرد و گفت:مراقب سارانگ باش....
جین گفت:من مراقب باشم یا مین هیون؟؟
-    هر دوتون!!
-    باشه با خیال راحت برو من هستم جین هست....نانا و لیزی و جیون هم هستن حالا خوبه دو روز میخوای بری....
-    آره اما خب....
-    نترس سوار شو....
چه هون سوار شد و از بالای پله ها گفت:مراقب هم باشید خداحافظ....
اونا برای چه هون دست تکون دادن و اتوبوس راه افتاد....
....
هوا تاریک شده بود اما چه هون هیچ پیامی نداده بود....سارانگ به جیون نگاه کرد و گفت:آنتن نداره نه؟؟
-    آره.....اونورا گوشی آنتن نمیده....
-    ........
لیزی از خستگی توی سالن خوابشون برده بود....
-    نمیدونم چرا دلم شور میزنه....
-    هروقت برسه ایمیل میده....
2 ساعت رد شد و ساعت 11 شب شده بود و سارانگ نگران بود....همه دور هم بودن که مین هیون گفت:نگران نباش چیزی نیست مطمئنم آنتن نداشته ایمیل هم نتونسته بفرسته الان هم با خیال راحت خوابه ....
سارانگ نگران بود و به یه نقطه خیره مونده بود با صدای آروم گفت:تا خبری ازش نشه نمیخوابم....
جین گفت:قراره بهمون خبر بدن نگران نباش سپردم خبرشو بهم بدن....
تو همون لحظه گوشی جین زنگ خورد و جواب داد.....: بله....
همه به جین نگاه کردن و چند لحظه بعد گوشی از دست جین افتاد و چشماش پر شد....سارانگ در حالی که دستاش میلرزید گفت:جین....چی شده؟؟
جین به همه نگاهی انداخت نمیدونست چی بگه....چشماشو بست و اشک هاش پایین ریخت و مین هیون گفت:بگو تا سکتمون ندادی....!!
جین در حالی که صداش میلرزید گفت:....اتوبوس......چپ کرده و ........همشون پرت شدن ته دره.....میگن..............ماشین آتیش گرفته.........!!
سارانگ مثل مجشمه ها به جین خیره مونده بود....جیون دستشو گرفت و گفت:سارانگ خوبی؟؟
اما سارانگ چشماش بسته شد و از حال رفت و توی بغل جیون افتاد...............
2 سال بعد....(زمان حال)
هیون بین یکم اونجا نشست و یک ساعت بعد چه هون آروم چشماش باز شد و به هیون بین نگاه کرد و آروم گفت:مرده بودم؟؟
هیون بین بلند شد و گفت: تموم شد....
-    خودمو دیدم که مردم....
هیون بین پیشونی چه هون رو بوسید و گفت:برادرت برات بمیره که تو انقدر سختی میکشی...
-    دیگه میتونم سارانگ رو ببینم آره؟
-    باید صبر کنی تا بخیه هات خوب بشن....خیلی خوشگل شدی اگه بینتت میتونه تو رو بشناسه؟؟ تو کلا یه آدم دیگه شدی....
-    نمیخوام خودمو بهش معرفی کنم....
-    چرا؟؟ قیافه برای سارانگ مهم نیست اصل وجود توئه که همون چه هون قبلیه....حتی از قبل هم بهتر و زیباتر
-    هیونگ....میشه مدارکی جور کنی که اسم و فامیلم چیز دیگه ای باشه؟؟
-    چی؟؟
-    لطفا....
-    اما....چرا؟
-    میخوام قبل از این که به جمع خودمون برگردم....ببینم بینشون جایی دارم یا نه....
-    من که از کارای تو سر در نمیارم....
-    خواهش میکنم
-    باشه باشه....
چه هون عکس سارانگ تو دستاش گرفت و بهش نگاه کرد و آروم گفت:...لی....ته....یانگ........
چه هون لبخند زد و چشماشو بست و عکس سارانگ رو روی سینش گذاشت.................



نظرات شما عزیزان:

sara
ساعت23:09---17 شهريور 1393
سلام اجی خیلی خوشگل بود
پاسخ:واقعا؟؟ایول پس خوب شده ممنون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 17 شهريور 1393برچسب:, ] [ 21:5 ] [ fereshteh ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ مخصوص داستان های کره ایه امیدوارم با نظر های قشنگتون همراهیم کنید....کپی لطفا با ذکر منبع دوستای گلم.
آرشيو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 10
بازدید کل : 10265
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->